سلام...یه مدتی بود خیلی سرم شلوغ بود...یعنی هنوزم هست...به خاطر درسام...خیلی زیاد شدند...اصلا وقت هیچ کاری را ندارم...البته آنلاین می شدم ولی نمی تونستم آپ کنم...فقط نظرات را می خونمدم...البته من خیلی درس را دوست دارم...ولی دوست دارم اجباری نباشه...وقتی به زور باید برای امتحان خونده بشه یه جوراییه...روابط ما با آقای دوست پسر هم که هنوز معلوم نیست چه جوریه...یه روز حالش خوبه...یه روز بد...یه روز داد و بیداد راه می اندازه...یه روز میگه ببخشید...معذرت و از این حرفا...یه مدتیه ورزش می کنم...روزی 3 کیلومتر پیاده روی می کنم...غذام هم خیلی کم شده...یعنی اصلآ انگار وقت نمی کنم دیگه غذا بخورم...البته این خوبه...دلم می خواد زودتر این وزنی را که اضافه دارم کم کنم...میگن آدم هر چی هم لاغر بشه بازم انگار دوست داره لاغرتر بشه...حالا منم نمی دونم واقعا اضافه وزن دارم یا نه...دیگران که خوششون میاد...حالا نمی دونم اونا کلآ از این تیپ خوششون میاد یا اینکه من واقعا لاغرم...توی دانشگاه توی اتاق کامپیوتر می رم مسئول گرانقدر دستپاچه می شه...میرم تو اتاق استاد عزیز ازشون در مورد تحقیق سوال کنم...چنان من را تحویل می گیره که یه لحظه توهم می زنم نکنه یه کسی چیزی بودم تا حالا نمی دونستم و خلاصه این قدر هول میشه که زود سوال را می پرسم و می رم...آخه نشسته بود یه دفه تا وارد اتاق شدم چنان از جاش بلند شد که یه لحظه فکر کردم نکنه کسی پشت سر من اومده توی اتاق...خلاصه با کلی من و من کردن جواب را میده و یه لبخند هم نثار ما می کنه...آخه این استاد یه دو بار هم من سر کلاس دیر رفتم هیچ چیزی نگفت...حالا با بعضی بچه ها چنان برخوردی می کنه که آدم از زندگی سیر میشه یعنی اگه من جای اونا بودم شاید همون وسط آب شدم بودم رفته بودم توی زمین...خلاصه این آقای حدودآ 40 ساله هم مثلا می خواد بگه بله و از این رمانتیک بازیا...البته این رفتار ها برای من آزار دهنده هم هست...چون باعث می شه که کارام دیر تر پیش بره...چون وقتی این رفتار ها را می بینم خود به خود از طرفم بدم میاد...چون به نظر من دلیلی نداره که یه استاد یا یه مسئول چنین رفتاری نشون بده...البته در مورد بچه های دانشگاه هم همین طورم...نمی دونم اخلاقم خوبه یا بد...ولی من که کلا از این جور رفتارها خوشم نمیاد آدم را معذب می کنه...آخه استاد نمی گی ممکنه این بچه! یه سوالی چیزی بعد داشته باشه دیگه خجالت بکشه بیاد بپرسه...خلاصه...این روزها خیلی گرفتارم...البته از نظر درسی...حالا تو این شلوغی زده به سرم برم کلاس موسیقی...دوست دارم یه سازی برم که با روحیاتم سازگار باشه...یه ساز ملایم...نمیدونم چی برم...سعی می کنم از این به بعد زودتر آپ کنم...هنوز خیلی حرف نگفته دارم...فعلا...قربون همتون...
سلام ...
قشنگ بود حال کردم
منم آپیدم یه سری بزن خوشحال میشم باهات تبادل لینک کنم....
دوستدارشماخواهشمندآفتاب :::آسمان:::
بیشتر بیا بنویسسسس
دوست دارم حرفای نگفتت رو بگی مرسی از نظرتتت
امیدوارم به وزن دلخواهت برسی گل من
دوست ژسر خوب نیست .همش سختیه تا اسونی مگر اینکه واقعا طرف ادمو بخاد. که کم پیدا میشه دوست پسری دوست داشته باشه
نا امید کننده بود؟؟؟؟؟؟؟اما بیشتر که به جدایی پیوسته انشالا مال شما به وصال بیونده
سلام هلو خانومی
منم خیلی با این درسا سرم شلوغه وقت نمیذاره واسه آدم
به موسیقی هم خیلی علاقه دارم منم حتما برم خیلی خوبه هر سازی که فکر میکنی خوبه بپرس و برم حتما
بوس بوس
سلام خانومه هلو
وب خوشملی داری
به منم سر بزن
مرسی مرسی
خوشحال میشم و منتظر نظرای خوشگلت هستم
بارالها!
بااین دوری که من از تو احساس میکنم
و این فاصله که من با تو ایجاد کرده ام
تو چقدر به من نزدیکی!
چه مهربان خدایی!
خوشگلی هم عجب چیز خوبیه!
خدایا همه ی بندگان نیکت شامل من را خوشگل بگردان!
سلام .... هم درس خوبه هم لاغر کردن ...منم از فردا میرم ورزش
جالب بود ...فعلا خدا حافظ
وبلاگ کاریکاتور...
سربزنی ممنون میشم...
http://abukoorosh.blogfa.com
سلام.
خوشگل مینویسی خانومی.فقط مواظب خودت باش و با این دوستت خودت رو ارزون نفروش.وقتت رو با کسی بگذرون که ارزشش رو داشته باشه و آینده ای داشته باشی...
سلام . منتظر حضور سبزتان هستم ...
سلام.قسمت هشتم خاطرات کدر آپ شد.منتظرماااااااااااا
سلام.
یه خورده از پیاده روی هات به ما قرض می دی؟
فقط باید گفت: ای ول به اراده.
سلام
سر بزنی میشم خوشحال.
بای
منتظر پست جدیدم ....پس کی مینویسی دوست خوبم
سلام
خوبین؟
وبلاگ جالبی داری قالبش هم قشنگه.
داستان استاد که نوشتی جالب بود و اینکه یا حتما خیلی خوشگلی و ببخشید ها اندام شما برای اونا مقبول افتاده [چشمک]
اگر وقت کردی یک کوچولو به تنهایی های من سری بزن خوشحالم میکنی.
ممنونم
بابک صفایی
سلام هلو خانم...
خوبید خوشید؟؟؟!!! همیشه همینطوریه ... ای خدا همه ی بندگانت رو به راه راست هدایت کن....
سلام من سینا از پسره تنهای خسته . قشنگ می نویسی . عجب استادی دارینا . بای تا بعد .
به خدا اعتماد کامل و توکل کنیم و
از تاریکی ها نترسیم عشق مانند شکوفه ای میشکفد و
بوی عطر دلنوازش روح را مینوازد.
دل لیاقت انعکاس و درخشش نور الهی را پیدا میکند و
عشق الهی مانند خورشیدی طلوع میکند.
سلام من عاشق یه پسرشدم دیوانشم میخوام خودمابکشم