۲۵

سلام...الان صبح به این زودی من اومدم تو اتاق کامپیوتر دانشگاه تا براتون بنویسم...ببینید من چه قدر دوستون دارم! حالا باز بگید هلو بده...فعلا که ترم جدید شروع شده و اوضاع خوبه فعلا اول ترمی خدا را شکر...با پسره هم بازم رفتم بیرون...روزی که رفته بودم باهاش بیرون برداشته همون جا یه اس ام داده به من توش نوشته من دوست دارم...منم اصلا به روی خودم نیاوردم و موبایلم را گذاشتم تو کیفم و گفتم این چیزا که اس ام اسی نیست...و باید رو در رو گفته بشه!...خلاصه راست راست ایستاده تو چشام نگاه می کنه میگه دوست دارم!...من که دیگه سعی می کنم گول نخورم با این حرفا...البته امیدوارم...حوصله ندارم...این فقط برای وقت گذرونیه...حوصله ی تنهایی ندارم...به قول یکی از بچه ها می گه استادشون گفته اگه دخترا هر چی هم برای پسرا گریه کنند اونا هیچیشون نمیشه...ولی کافیه یه پسر ۲ تا قطره اشک برای یه دختر بریزه (حالا الکی ها)...اونوقت دختره تا آخر عمر براش میمیره...والا نمی دونم چرا اینجوریه...من که فعلا خیلی به پسرا بی اعتمادم...البته قبول دارم که الان با یه پسرم ولی این مثل قبلی از روی عشق نیست...فقط از روی وقت گذرونیه...فعلا...

نظرات 10 + ارسال نظر
یاسمین یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:39

هلوی عزیزم
دخترم من خیلی اتفاقی وبلاگت را دیدم . فکر نمیکنی حالا که وارد دانشگاه شدی باید به سطح شعورت هم اضافه کنی و یواش یواش رخت بچگی و خامی را از تنت بیرون کنی. اینطوری که داری پیش میری چند روز دیگه سرگذشتت رو مثل خیلی های دیگه باید توی روزنامه ها خوند. عزیز دلم از بیکاری که سراغ آتش بازی نمیرن . تو با این کارت آتیش به جون خودت می اندازی. ما هنوز توی جامعه سنتی هستیم این را قبول داری یا نه اگر قبول داری که چه بهتر اما اگه قبول نداری به دور و برت و به خونواده خودت نگاه کن . حتی پسرهای تحصیلکرده و کلاس بالای این دنیا نه این کشور بلکه تمام دنیا دخترهای سنگین و با وقار را برای زندگی انتخاب میکنند. اینرا از خودم نمیگم از تجربه دنیا گردی ام میگم . دلم میسوزه که شما جوونهای با استعداد اینطوری خودتون را با کارهاو فکرهای مسموم دستی دستی از بین میبرید. حالا خودت بی طرفانه بنشین و یک قصه از یک همچین دوستیهائی بنویس . فکر میکنی آخرش چی میشه. آخه مگه بلوتوث را برای این کارها گذاشتن . چرا ما همیشه برداشتمون از علم و تکنولوژی بده و از اون به جای اینکه استفاده مثبت کنیم سو استفاده میکنیم. عزیزم چون دلم سوخت اینها را برات نوشتم. ارزش وقت و جوونی و زیبائی و طراوتت را بدون که چند روزی بیشتر مهمونت نیستند و پشت سر خودت حسرت و ندامت باقی نگذار. حتی عشاق توی قصه های ماهم یک شبه عاشق نشدند که شما ها اینطوری قلبتون را کف دستتون گرفتین و دارین به هم تعارفش میکنید. اینها خواهش نفس است و عشقش خوانده اند.
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
عاشقی چون این سر و چون آن سر است
عاقبت ما را بدان شه رهبر است
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
عزیز دلم عشق را در جایی والاتر پیدا کن تا به سعادت ابدی برسی. سعی کن سواد معنوی ات را بالا ببری و سرت را با مطالعات سالم گرم کنی تا هیچ وقت تنها نباشی.
از طرف یک مادر دلسوز

یاسمین جون من تمام اینایی که میگی را میدونم...تمامش را از حفظم...خودم عاقبت همه چیز را می دونم...ولی از من دیگه گذشته...به قول یه نفر نرود میخ آهنین در سنگ...ولی بازم ممنون...

حسین یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:43

باید از یاسمن خانم به خاطر نظر دلسوزانه شون تشکر کرد


دکتر بهروز یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:48

افسوس بر این عمر که چنین می گذرد. نسل بی هدف ما را آیا خدا بی هدف خلق کرده است؟ آیا به عبث خلق کرده است؟ آه از بی باوری . چرا را خالق را باور نداریم. که کتابش را راهنمای عمل خود قرار دهیم. چرا نفس خود را استاد خود کرده ایم؟ چرا؟

ماهک دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 14:42 http://littlemoon2.blogfa.com

سلام هلو خانوم عزیز...
درهای دلت رو به روی زیبایی های دنیا باز کن... مهم نیست که پسری که بهت می گه دوست دارم به چه دلیلی میگه تو ازش لذت ببر اما بهش دل نبند...

مونیک پنج‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 http://moonikjbg.com

سلام

هرکاری می کنی کن.پیش ما هم بیا

صدرا شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 17:29

من داشتم نرم افزار هلو رو سرچ می کردم که اتفاقی این وبلاگ رو دیدم! خیلی متاثر و متاسف شدم. کاشکی ما جوونا همه، آدمای با شعوری مثل خانم یاسمین رو کنارمون داشتیم و کاشکی به نصیحتاشون گوش می کردیم...

سعید اقا دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:53

پسرا اینجور که تو فکر میکنی نیستن.قبول دارم یکم شیطون هستن اما پسرا موجوداتی قابل کنترل هستن واینکه سعی کن یک نفر رو دوست داشته باشی مگه دلت گاراژه که هر دفعه دوست عوض میکنی هلو خانم

aihf سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:59 http://www.shahabld.mihanblog.com

خوب نوشته تو قشنگ بود اما اینو بدون که اگه یه روزی مردی برات گریه کرد اول چکش کن ببین اشک مسنویی تو جیبش بوده یانه اگه هم میخوای خوب امتحانش کنی با بی اتنایی از کنارش رد شو اگه نگات کرد با یه حالت ناراحت پس برات گریه کرده

خفاش شب پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 21:30 http://http://www.gravatar.com/

سلام هلو جان

peach چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:46 http://www.peach.persianblog.ir

سلام هلوی عزیزم!
یه سوال فنی:
چرا اسم مستعارت رو هلو گذاشتی؟
فضولی نباشه، آخه من اسم عشقم رو هلو گذاشتم!!!!!!
دوستت دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.